فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

نفس مامان وباباش

عید نزدیکه

سلام عزیزم...روزهای اخر سال 91 داره میگذره اینسال هم با تمام خوبی هاش و بدی هاش در حال تموم شدنه. بزن دست قشنگه روواسه مامان که کلی کار خونه کرده کلی هم خسته شدم..هنوز هفت سینمو نچیدم بهترین شوق عید همین هفت سینشه.پس فردا مامان بزرگت خاله و دایی وبابایی جون دارن میرن شمال مثل عید 91...یکشنبه از کلاس می اومدم که بابایی زنگ زد برام که دختر داییش سعیده زایمان کرده منم این شکلی شدم اخه هنوز 6ماهو نیمش بود منم رو همه ی نی نی ها حساس..خلاصه اومدم خونه و حاضر شدم زنعمو حسنا و عمه مریم  و مادر جوون اومدن دنبالم و رفتیم بیمارستان امام رضا.نی نیش تو دستگاه بود هیچ کس نیومد ببینش جز من..نازی منو برد nicu مامانی تا حالا نینی نارس ندیده بودم خیلی کو...
27 اسفند 1391

روزانه مامانی

سلام مهربونم من چند روزیه بد جور مریضم بی حالم...محمدم مثل پروانه دورم میچرخه  هی برام اب پرتقالو لیمو شیرین میگیره و میوه و غذا برام میاره.کلی تقویتم کرده.دو شب پیش حالم خیلی بد بود منو برد بیمارستان.خیلی بابایی رو دوست دارم عزیزم.میخوام زودتر دعوتت کنیم تا خوشبختیمون کامل شه.نزدیک عیده دومین عیده که تو خونه خودمونیم و سومین عید با هم بودنمونه هنوز خونه تکونی رو شروع نکردم.کلی ذوق دارم واسه سفره هفت سینمون و لحظه سال تحویل به امید روزی که تو هم سر سفره هفت سینمون باشی ...
5 اسفند 1391
1